پنبه زنی، جدا کردن پنبه از پنبه دانه، فرخمیدن، بخیدن، حلاجت، فاخیدن، فلخودن، فلخمیدن کنایه از در امری یا مطلبی دقت و بررسی کردن و درست و نادرست را از هم جدا کردن
پَنبِه زَنی، جدا کردن پنبه از پنبه دانه، فَرخَمیدَن، بَخیدَن، حِلاجَت، فاخیدَن، فَلخودَن، فَلخَمیدَن کنایه از در امری یا مطلبی دقت و بررسی کردن و درست و نادرست را از هم جدا کردن
پنبه را از پنبه دانه جدا کردن و پاک کردن. فلخیدن. واخیدن، کنایه از حرفهای درشت گفتن، خواه بکنایه خواه صریح. (آنندراج) (غیاث) ، موشکافی و دقت کردن. (آنندراج). - حلاجی کردن امری، روشن و هویدا کردن آن امر را. تشریح کردن. زیر و رو کردن مطلب: کاش حلاجی کند او را کسی خواجۀ ما هم کم از منصور نیست. عبدالغنی (از آنندراج)
پنبه را از پنبه دانه جدا کردن و پاک کردن. فلخیدن. واخیدن، کنایه از حرفهای درشت گفتن، خواه بکنایه خواه صریح. (آنندراج) (غیاث) ، موشکافی و دقت کردن. (آنندراج). - حلاجی کردن امری، روشن و هویدا کردن آن امر را. تشریح کردن. زیر و رو کردن مطلب: کاش حلاجی کند او را کسی خواجۀ ما هم کم از منصور نیست. عبدالغنی (از آنندراج)